دل نوشــــــتــه هـــای مــــن |
|
صدا كن مرا كه صدایت زیباترین نوای عالم است صدا كن مرا كه صدایت قلب شكسته ام را تسكین میدهد صدا كن مرا تا بدانم كه هنوز از یاد نبرده ای مرا نشسته ام تا شاید صدایم كنی صدایم كنی ومحبت بی دریقت را نثارم كنی
برگ و بار و شاخسارم را گرفت چهار فصل من بهار بود ، حيف باد پائيزي بهارم را گرفت اعتباري داشتم در پيش عشق با نگاهي ، اعتبارم را گرفت عشق يا چيزي شبيه عشق بود آمد و دار و ندارم را گرفت . . .
شبیه برگ پاییزی پس از تو قسمت بادم خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت ازیادم خداحافظ واین یعنی در اندوه تو میمرم در این تنهایی مطلق که می بندد به زنجیرم وبی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد وبرف نا امیدی ب سرم یکریز می بارد چگونه بگذرم از عشق و از دلبستگی هایم؟ چگونه می روی با اینکه می بینی چه تنهایم؟ خداحافظ ،تو ای همپای شب های غزل خوانی خداحافظ، به پایان آمد این دیدار پنهانی خداحافظ، بدون تو گمان کردی که میمانم خداحافظ، بدون من یقین دارم که میمانی
وقتي دلم به درد مياد و کسي نيست به حرفهايم گوش کند، وقتي تمام غمهاي عالم در دلم نشسته است، وقتي احساس مي کنم دردمند ترين انسان عالمم... وقتي تمام عزيزانم با من غريبه مي شوند... و کسي نيست که حرمت اشکهاي نيمه شبم را حفظ کند... وقتي تمام عالم را قفس مي بينم... بي اختيار از کنار آنهايي که دوسشان دارم.. بي تفاوت مي گذرد... بنويسيد به ديوار سكوت ، عشق سرمايه هر انسان است. بنشانيد به لب ، حرف قشنگ ، حرف بد وسوسه شيطان است. و بدانيد كه فردا دير است. و اگر غصه بيايد امروز، تا هميشه دلتان درگير است.
پس بسازيد رهي را كه كنون ، تا ابد سوي صداقت برود ،
و بكاريد به هر خانه گلي ، كه فقط بوي محبت بدهد! ... دلم سوخت واسه احساسی که پای تو هدر کردم ای دل دیگه تنها باش و بسوز توی خواب و خیالم هنو دستاتو می گیرم ای دل دیگه تنها باش و بسوز ای دل دیدی تنهات گذاشت و رفت ای دل (بابک جهانبخش) بی تو بودن را معنا می کنم با تنهایی و آسمان گرفته براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش از تو متنفرم حتی اگر اندازه تمام ستاره های آسمان هم دوستم داشته باشی برایت آرزوی مرگ نمیکنم چون باید بمانی و خوشبختی من و بد بختی خود را ببینی . . . منتظر آن روز هستم مانند روزی که رفتی و گفتی دیگر باز نمی گردی
آرزو دارم شبی عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را تلخی برخوردهای سرد را میرسد روزی که بی من لحظه ها را سرکنی میرسد روزی که مرگ عشق را باور کنی میرسد روزی که شبها در کنار عکس من نامه های کهنه ام را مو به مو ازبر کنی . . .
وقتی دلمو شکستی حس کردم بیشتر دوستت دارم چون حالا دلم چندین تیکه داشت که هر کدوم جداگونه دوستت داشت . . . وقتی که عاشق نیستی هیچی واست مهم نیست و به دل سوخته ها میخندی وقتی که عاشق میشی هچکس واست مهم نیست واسه عشقت تلف میشی وقتی که دلتو میسوزونه میره تازه میفهمی نصف عمرت بر فناست
تو هرگز دلتنگی چشمانم را ندیدی و تصویر خاموشی قلبم را در روشنای آرزوهایت دیگر انتظارت را به انتظار نخواهم نشست برو مسافر جاده قدم های تو را دلتنگ است …
از حساب و کتاب بازار عشق هیچ گاه سر در نیاوردم ! و هنوز نمی دانم چگونه می شود هربار که تو بی دلیل ترکم می کنی من بدهکارت می شوم ؟
تورا در قلب شعرم میگذارم به نام عشق آن را می نگارم تمام حرف من در شعر این بود تو را تا بی نهایت دوست دارم
دوثت دارم را با ث نوشتم تا بدونی ثانیه ها را به امید دیدارت طی می کنم
نمی دانی که چه قدر دلم برایت تنگ است تک تک روزها را پشت سر می گذارم کارهایم را به انجام می رسانم آن گاه که باید لبخند، می زنم حتی گاه قهقهه می زنم ولی از ته قلب تنهای تنها هستم هر دقیقه یک ساعت و یک ساعت یک روز طول می کشد آنچه مرا در گذراندن این روزها یاری می کند فکر به توست ای کاش در کنار تو بودم ……..
گاه دلتنگ می شوم دلتنگ تر از همه دلتنگی ها گوشه ای می نشینم و حسرتها را می شمارم و باختن ها را و صدای شکستن ها را
بعضی دردها و چیزها چقدر دیدن و شنیدنش تحمل میخواد…. خالی ام از حرف…. پرم از دلتنگی!!
چنديست درنـــــــبودنت به ســــــــاعت شــــــني مينگـــــــرم....يـــــك صــــحرا گــــذشت..... مـــي ســــپارمــــت به خدا خــــدايـــي كـــــه هــــــيچوقت نـخواست تورا به من بسپارد!! چو قلب شب تاریک تنهایی هایم دوستت دارم چو بامداد خوش دوستت دارم به یاد تو و یادهایت شب نشستم بیدار چه خواب باشم چه بیدار باشم دوستت دارم
ســـکوتـــم را بــه بـــاران هــدیــه کـــردم تمــــام زنـــدگی را گـــریه کـــردم نـبــودی در فــراق شــانــه هــایــت بـه هــر خــاکی رســیدم تکــیه کـــردم تو تو عشق من ، امید من بودی تو میراثی از دل تنگم بودی تو رفتی و من ماندم و تنهایی تو دفتر خاطرات قشنگم بودی
کاش میشد هیچکس تنها نبود کاش میشد دیدنت رویا نبود گفته بودی باتو میمانم ولی رفتی و گفتی که اینجا جا نبود سالیان سال تنها مانده ام شاید این رفتن سزای من نبود من دعا کردم برای بازگشت دستهای تو ولی بالا نبود باز هم گفتی که فردا میرسی کاش روز دیدنت فردا نبود ...
از دل کوچه گذشتم از میون جاده ی خیس این مسیر بدون برگشت که واسم هیچ آشنا نیست میخوام آرامش بگیرم من که تو غصه اسیرم حق من نیست مثل سایه توی تنهایی بمیرم…
پیش روی من تا چشم یاری میکند دریاست چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست در این ساحل که من افتاده ام خاموش غمم دریا ، دلم تنهاست
|