دل نوشــــــتــه هـــای مــــن |
|
مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم با خیال او ولی تنهای تنها میروم در جوابم شاید او حتی نگوید “کیستی ؟” شاید او حتی بگوید “لایق من نیستی” مینویسم من که عمری با خیالت زیستم گاهی از من یاد کن,حالا که دیگر نیستم
خیلی وفته چشمهایم از فکرت بارانیست سالهاست دریای دلم از عشقت طوفانیست دیگر کاسه ی صبرم لبریز از درد بی تو بودن خدایا انتظار دیدن یار چقدر طولانیست آنجا که توئي ، رهگذري نيست مرا جز دوري تو غم ديگري نيست مرا خواهم که به جانبت پرواز کنم حيف است که هيچ بال و پري نيست مرا . .
تنـــهایی درختی است در حیــــاط خانـــه تنهــایی کبوتری است بی بــال و بی لانـه تنـــهایی زنــدگی است در ایـــن زمـــانـــه تنــهایی عشـــقی اســت پـــر از بــــهانــه تنهـــایی لحظــه ســبزی است عاشـــقانه مـــنو یک تنــــهایی و یــک شـــمع روشــن ... خــــدایا نـکند بـــاد بـــیایــد ... هیچ کس ویرانیم را حس نکرد وسعت تنهایی ام را حس نکرد در میان خنده های تلخ من گریه پنهانیم را حس نکرد گر چه رفتی از برم اما فراموشم مکن با غمت ای آشنا هر شب هم آغوشم مکن ای آنکه همیشه بیاد تو می سوزم یاد من کن که همیشه بیاد تو میسوزم ای اشک آهسته بریز که غمم زیاد است ای شمع آهسته بسوز که شبم دراز است صداقت قلب منو تو دیدی باورت نشد اشکای غم رو گونه هام چکید و باورش نشد
بی تو تنــــها گریه کـــردم تو شـــــبای بی ســـــتاره انتظـــار تــو کشیــدم تـــا کــــه بـــرگــــردی دوبـــــاره در غـــروب رفــتنت ، لـــحظههایــم را شــــکستم زیر بارون جــــدایی بـــا خیــــال تـــــو نشـــــــــــستم پشــــــت شـــیشه روز و شــب ، دل به بــارون میسپارم مــــن برای گــــریههام ، چشـــــمه هارو کــــم مییارم انتظـــار با تـــو بـــودن مـــنو از پــــــا درمیاره تــــــرس از این دارم که بی تو ، تا ابـــد چشـــام بباره ای نــگاه تـــو قشــنگ مثـــل خــنده هــای جـام نوشـــخنده چــشم تو چون ســتاره نــقره فـام
ای تو بهــترین غـزل واســه آواز نســیم من و تو به شـهر عشق میرسیم خوب میرسیم
خوشتر از خواب گـــلی بهتر از هر جی که هست بهترین شــــراب عشــــق واســه عاشـــقای مـست
قصــــــه وتـــــرانـــــه ای خوانـــدنی تـــرین تــویی بهتــــرین افسانــــه ای مونـــدنی تـــرین تــویی
چشـــم پــرنــــیازمـــن تو نــگاه تـــو خــــزید بــاد ازشـهر خـــــدا عاشقانــــه می وزیــــد ای پـــریــزاده من شوق پـــرواز منی تو صفــای عشقی و چشمــــه راز منی
تو خود وفــا شدی از دلم پرنـــزدی هیچوقت تو قصه ها حرف آخر نــــزدنی
تو ســـکوت چـــشم من مونـــدی و فـــنا شــدی گم شدی تو شــــعر من واسـه مـن خــــدا شـــدی (معصـــــومه بریــــمانی)
چشــــمه ها مـــــی خشکند و دریاچــــه خـــــالی می شود بـــــی تو ایــن جنگــل دچـــار خشـــکسالی می شــود بــــی تـــو آب بـرکــه پایــین می رود,دســـت زمــین مثـــل یــک ظـــرف تــرک دار ســفالی می شـــود کــاش می دیــدی که وقتــی می روی پشــت ســـرت شــاخــه شاخه جـــنگل افـــرا چه حــالی می شـود هیــچ اندیشـــیده ای بـا رفـتـنت,کـــوه بـــلنــد زیــر پــای آسمــان یک بـــاره خــالی می شود؟ (پانته آ صفایی بروجنـی) کاش میشد هیچکس تنها نبود کاش میشد دیدنت رویا نبود گفته بودی باتو میمانم ولی رفتی و گفتی که اینجا جا نبود سالیان سال تنها مانده ام شاید این رفتن سزای من نبود من دعا کردم برای بازگشت دستهای تو ولی بالا نبود باز هم گفتی که فردا میرسی کاش روز دیدنت فردا نبود … (?) ای تو مثل یه عبـــور واسه شب های فریب بهـــــتـــرین وســـــوســــه یه مســافـر غـریـب
چشــم تـو همـــیشگی قـــلـب تــو وجــود مــن تــــوصـــدای مــــوندنی قبلـــــــــــه ســــجود من
مثل یک خــواب عمیق اومــدی تــوشب مـــن رفتــی و داغ شـــــده تــن روز از تــب مــــن
بیــا قلـــبم مـــال تــو همــــــه هــــستی مــن دلـــــتو مِـــــی خونـــه کن شبــای مستی مـن
بــیــا دستـــــامو بگیــر بـــبرم تـا تـــه راز تـــوی چشمــــای خودت واســه مــن خــونـه بـساز
بیاتـــا که زنـــدگی من و داغـــون نکنــه تــک درخـــت خشـــک بـــاغ فکــر بارون نــکنـــه
اگــه آشتی بدی تــو من و با صــــــدای عــــــــشق تـــــوی افســـــانه مــــن تـــــو میشی خــــــدای عــــــــشق (معــــصومه بــــریــــمانـــی)
چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید و به جاش یه زخم همیشگی به قلبت هدیه داد زل بزنی و به جای اینکه لبریز کینه و نفرت شی حس کنی که هنوزم دوسش داری.
چقدر سخته دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آواره غرورش همه ی وجودت له شد.
چقدر سخته تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی اما....وقتی دیدیش هیچی جز ســلام نتــونی بگی.
چقدر سخته وقتی پیشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه که هنــوز دوسش داری.
چقدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیــگه ای ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی و اونوقت آروم زیر لب بگی (گل من باغچــه نو مبارک)
ایـن شــعرهـــا
دسـت و پـــا بزند…. عشق یعنی خون دل یعنی جفا عشق یعنی درد و دل یعنی صفا عشق یعنی یک شهاب و یک سراب عشق یعنی یک سلام و یک جواب عشق یعنی یک نگاه و یک نیاز عشق یعنی عالمی راز و نیاز عشق کلید شهر قلب است به شرط آنکه قفل دلت هرز نباشد که با هر کلیدی باز شود میان ماندن و نماندن فاصله تنها یک حرف ساده بود از قول من به باران بی امان بگو :دل اگر دل باشد ، آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند معنی کور شدن را گره ها می فهمند سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن چشم ه ا بیشتر از حنجره ها می فهمند آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند چشــــمـامـو میبندمـــ |