احساس کردم . . .

دل نوشــــــتــه هـــای مــــن

 احساس کردم ...

نخستین بار زیرقطره های باران ...

درپهنای دل غمناک آسمان ...

ودرآن هوای سوزناک

در کنار برگ های زردوباران خورده ی درختان

با تمام یاس و ناامیدی ام

تورا احساس کردم...

احساس کردم با آغوش گرم وآرامت

 

وبا بوسه های آتشین و پرمهرت

و نفس های عطرآگین و وسوسه انگیزت...

احساس کردم...

زندگی را...

بودن را...

و...

معنای شیرین یکی شدن را...

 



+ تاریخ ساعت نویسنده (¯`·._.·[Ashi mashi]·._.·´¯) |